نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, توسط خودم |

خوش خیالی را ول کن .....................

دلم انگار گرفت...........

میدانی گاهی وقتها باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است وبچسبانی پشت شیشه ی افکارت

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, توسط خودم |

وقتی یار قدر یار را نداند

غریبه جفت شش می‌آورد..!!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, توسط خودم |

خیلی سخته...

 

به خاطر کسی که دوسش داری...

 

 

 

همه چیز رو از سر راهت خط بزنی...!!

 

 

بعد بفهمی..

 

 

خودت تو لیستی بودی که...!

 

 

اون به خاطر یکی دیگه...

 

 

خطت زده..!!

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, توسط خودم |


خیالت همه جا با من است...

 

اما... دلم گرمای بودنت را می خواهد...!

 

 

نه سردیه...

 

 

خیالت را...!!

 


 

نیست نیست نیست...

 

گشتم نیست...به خدا نیست...

مثل تو. تو دنیا نیست..!!!

خیالت همه جا با من است...

اما... دلم گرمای بودنت را می خواهد...!

 

نه سردیه...

 


 


 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, توسط خودم |

 

خیالت راحت...

شکسته ها نفرین هم به کنند...!!

گیرا نیست..!!

نفرین..

ته دل میخواهد..!!

دل شکسته هم که دیگر...!

 سر و ته ندارد..!!

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, توسط خودم |

 

می گــــم : خداحــافظ
که تُــو،
چشم تـَــر کـنی که بـگــی: کـجـا؟
مَگـه دَست خُودتـه این اومَــدنو رَفتـَــنا ؟

.

.
بعدش سفت بغلم کُـنی بـگــــی:
که هیچ رفتَــنی تـُـو کار نیست اینـو توو مُخت فرو کُـن !

.

.
هَمیـن جـا ، بـه دلت اشاره کُنی ، جاتـه تا هَمیشـه!
آخــــر سَرش هم مُحکـم بگی: شـیر فـَهم شــد؟

.

.
که مَــن ، دل ضَعفـه بگیرم از این همـه عاشقانـه های مَردونـه و مُحـکَمت ..!

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, توسط خودم |

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !

و فهمیدم…

تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه

درکش کنم

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, توسط خودم |

 

وقتی سرت با دیگران گرمه .... !

وقتی همه واست عزیز دل هستن و قربون صدقه شون میری ... !

وقتی سرگرم خوشیهات هستی ...!

چه اهمیتی داره من کجام ... !

ساکت و تنها یه گوشه ایستادم و فقط نگاه میکنم . حتی دیگه شکایتم نمیکنم ... !

شاید ... یه روزی ... وقتی سرت رو برگردونی ... که من بی صدا رفته باشم ... !

 


 

نوشته شده در تاريخ شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, توسط خودم |


بخشیدم به انکه نمیدانم کیست گاهی بخشیدن سخت میشود

بخشیدن تمام زندگیت به تمام زندگیت

من ادمه ام را تمام زندگیم را

بخشدم به تو تورا نیز بخشیدم

بخشیدم به انکه نمیدانم کیست

 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, توسط خودم |

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره
میفهمی … پیر شده
وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه
میفهمی …. پیر شده
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش
به خاطر غصه های تو بود…
“سلامتی همه ی بابا ها ”

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.